ترنم

کسب درآمد از اینترنت

ترنم

کسب درآمد از اینترنت

از اختراعات جدید ساعت

بدون شک کمتر چیزی لذت بخش تر از خواب بعد از خاموش کردن ساعتی که در حال زنگ زدن است خواهد بود و دنیای مدرن نیز در تلاش است که ما را از این لذت ، محروم کند. می گویید نه ؟ به این اختراعات جدید نگاه کنید. این ساعت یک پازل (جورچین) چهار قطعه ای در بالایش دارد که در هنگام زنگ زدن ساعت به هوا پرت شده و در اتاق پراکنده می شوند. حالا برای قطع زنگ باید این چهار تا را پیدا کنید و دوباره سرجای خودشان قرارشان دهید.

هر وقت ازش ساعت را بپرسید، جواب می دهد. بعد هم که موقع بیدار شدن شد، اول به شما می گوید «آفتاب دمیده‌! بیدار شو عزیزم» ولی وقتی بیدار نشدید عربده می زند که «دستت رو از گوشت ور دار ! بیدار شو !» و در این مرحله تنها خاموش کردن اش این است که بسیار محکم و با خشونت، گلوی ساعت را بگیرید و فشار بدهید.

 این ساعت مجهز است به یک صدای ۹۵ دسی بلی (!!!) و یک نورافکن بسیار قوی و یک صفحه لرزاننده که می توانید آن را در تختتان کار بگذارید

موقع زنگ که بشود راه می افتد ! اول از روی میز پایین می پرد و بعد می چرخد و فرار می کند. اگر هم بلند شوید و دستگیرش کنید آنقدر می لرزد که نتوانید دگمه خاموش را به راحتی پیدا کنید

قسمت فوقانی این ساعت موقع زنگ زدن به پرواز در می آید. باید بلند شوید و با پریدن آن را گرفته و دوباره در جایش بگذارید.

این ساعت (مرغ) هنگام زنگ زدن تخم می گذارد و تا تخم ها را از زمین جمع نکنید و در دهانش نگذارید، زنگش (قدقدش) را متوقف نمی کند.

نارنجک صوتی در اصل یک ساعت نیست بلکه یک بیدار کننده است. ضامن را می کشید و پرتش می کنید در اتاق یا تخت کسی که خوابیده و باید بیدار شود. بعد از ده ثانیه صدای بسیار ناهنجاری را شروع می کند که شدتش قابل تنظیم است. مشکل اصلی اینجاست که برای خاموش کردنش حتما شخص خوابیده باید بلند شود و شما را پیدا کند و از شما بخواهد که ضامن را دوباره در نارنجک فرو کنید.

موقع خوابیدن دگمه زنگ زدن برای فردا را فشار می دهید. نیمه شب ساعت بی سر و صدا راه می افتد، از تخت پایین می آید و آنقدر راه می رود تا در یک گوشه از اتاق مخفی شود. صبح که شد برای پیدا و خاموش کردن اش باید از تخت خواب خارج بشوید. هنر ساعت اینجا است که هر روز یک جای جدید و متفاوت با قبل برای مخفی شدن پیدا می کند.


ایرانیان آیا میدانید ......

1. آیا میدانید : اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد 
2. آیا میدانید : کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و بدلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد . اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان میدهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود 
3. آیا میدانید : داریوش در سال دهم پادشاهی خود شاهراه بزرگ کورش را به اتمام رساند و جاده سراسری آسیا را احداث کرد که از خراسان به مغرب چین میرفت که بعدها جاده ابریشم نام گرفت 
4. آیا میدانید : اولین بار پرسپولیس به دستور داریوش کبیر به صورت ماکت ساخته شد تا از بزرگترین کاخ آسیا شبیه سازی شده باشد که فقط ماکت کاخ پرسپولیس 3 سال طول کشید و کل ساخت کاخ 80 سال به طول انجامید 
5. آیا میدانید : داریوش برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یکبار یک سکه طلا ( داریک ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - کره - عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یکبار استراحت داشتند 
6. آیا میدانید : داریوش در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده . این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق نیز همراه بوده است 
7. آیا میدانید : تقویم کنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی "دنی تون" بسیج کرده بود . بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یکی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است 
8. آیا میدانید : داریوش پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گزاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند 
9. آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاک -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد 
10. آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد 
11. آیا میدانید : داریوش برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از امپراطوری ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا نهاد 
12. آیا میدانید : فیثاغورث که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بود توسط داریوش کبیر دارای یک زندگی خوب همراه با مستمری دائم شد 
13. آیا میدانید : در طول سلطنت داریوش کبیر 242 حکمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند 
14. آیا میدانید : داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران رابر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک ( طلا ) و سیکو ( نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایج ترین پولهای جهان شد 
15. آیا میدانید : داریوش کبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند که به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی کرد که بعدها خط پهلوی نام گرفت . 
16. آیا میدانید : داریوش در پایئز و زمستان 518 - 519 قبل از میلاد نقشه ساخت پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغد آورد 
17. آیا میدانید : داریوش بعد از تصرف بابل 25 هزار یهودی برده را که در آن شهر بر زیر یوق بردگی شاه بابل بودند آزاد کرد 

قدر خانواده ات را بدان ...

با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اوو!! معذرت میخوام
من هم معذرت میخوام,دقت نکردم
ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه ,خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم
کمیبعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکهبرگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه بروکنار“
قلب کوچکش شکست و رفت
نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم
وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی ، آداب معمول را رعایت میکنی
اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی .آنها گلهایی هستند که او برایت آورده است.خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی
آرام ایستاده بود که سورپرا یزت بکنه
در این لحظه احساس حقارت کردم
اشکهایم سرازیرشدند.آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم
بیدار شو کوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم
نمیبایست اون طور سرت
داد بکشم
گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو
گفت : اونا رو کنار درخت پیدا کرد م ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن
میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو

آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.
و به این فکر کنید که ما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان !!!

کسب درآمداز ایگلدسیتی

به دوازده طریق می توانید کسب درآمد داشته باشید: 

خرید محصول از فروشگاه سایت (استفاده از تخفیف خرید بعنوان درآمد).

کسب درآمد از فروشگاه سایت (خرید محصولات توسط زیر مجموعه ها و دریافت کمیسیون).

ارسال مطالب به وبلاگ سایت 

خرید آگهی های تبلیغاتی: تصویری، متنی، نیازمندیها، ایمیل تبلیغاتی، Splash و یا PTC

مشاهده آگهی های تبلیغاتی (PTC) 

ثبت نام و عضویت در سایتهای معرفی شده (PTS) 

استفاده از سیستم CPC (درآمد از طریق کلیک بر روی آگهی های نمایش داده شده یا درآمد برای وبمسترها) و CPV (درآمد از طریق تعداد آگهی های نمایش یافته) با قرار دادن کد نمایش آگهی در وبسایت یا وبلاگ خود.

اضافه کردن آدرس ایمیل به سیستم جمع آوری ایمیل (CPE)

خواندن (مشاهده) و یا کلیک کردن ایمیلهای تبلیغاتی (PTR)

جوایز و هدایا

سیستم رفرالی ایگولد سیتی

  با ارسال مطالب در حول موضوعات مطرح شده در وبلاگ سایت و تأیید آن از سوی سایت، درآمدی به شما تعلق می گیرد؛ درآمد بابت ارسال، درآمد بر اساس تعداد خوانده شدن مطلب و همچنین درآمد بر اساس امتیاز تعلق گرفته به مطلب. هدف از این کار، ارج گذاشتن به اطلاعات و تجربیات شما در زمینه های مختلف کامپیوتری است. هر چند که این اطلاعات و تجربیات با پول قابل مقایسه نیست و نمیتوان آنرا با مبالغ ناچیز سنجید، اما گامی برای فرهنگی کردن این امر است که کاربران آگاه باشند اطلاعات افراد قابل احترام و قابل ارزش است و نباید آنرا رایگان خواست.

همچنین باید گفت که ایگولد سیتی اولین سایت فارسی (و شاید هم غیر فارسی) است که به مطالب ارسالی شما کمیسیون میدهد و این ایده برای اولین بار در بین سایتهای فارسی زبان طراحی و اجرا شده است. 
  با خرید آگهی تبلیغاتی، ضمن بهره مندی از مزایای تبلیغ در سایت، کمیسیونی برای شما در نظر گرفته می شود. این کمیسیون در واقع تخفیف از خرید آگهی است که بعنوان درآمد به حسابتان در سایت اضافه کی گردد. همچنین با مشاهده هر آگهی در بخش PTC سایت، پورسانتی نیز برای شما منظور می گردد. 


  با ثبت نام در سایتهایی که از طرف ایگولد سیتی معرفی می شوند، کمیسیونی برای شما در نظر گرفته می شود. این کمیسیونها برای هر سایت متفاوت است. پس از ثبت نام و عضویت شما در آن سایت، پورسانت شما پس از تأیید و صحت ثبت نام منظور می گردد. 

  با دریافت کد نمایش آگهی و قرار دادن آن در سایت خود، تبلیغات سیستم را نمایش خواهید داد و از این طریق به کسب درآمد می پردازید. به این صورت که با نمایش هر آگهی و یا کلیک و مشاهده شدن آگهی ها توسط سایر کاربران که در وبسایت شما قرار دارد، کمیسیونی به شما تعلق خواهد گرفت. (کسب درآمد از طریق کلیک بر روی آگهی های نمایش داده شده CPC و کسب درآمد از طریق تعداد آگهی های نمایش داده شده توسط آگهی گیرنده CPV). به این نوع کسب درآمد که بیشتر برای وبمسترها و دارندگان وبلاگ ها می باشد، اصطلاحاً «کسب درآمد از طریق ترافیک سایت» یا «کسب درآمد برای وبمسترها» گفته می شود. شما نیز اگر دارای سایت و یا وبلاگ هستید، با سیستم CPC و CPV ایگولد سیتی با خیالی آسوده و بسیار راحت بدون هیج زحمتی از ترافیک سایت خود درآمد کسب نمایید. کافیست از این سیستم در سایـت خود استفاده نمایید تا به متفاوت بودن آن پی ببرید. علاوه بر تمام مزایای این سیستم و کسب درآمد آسان، هر زیر مجموعه شما که از این سیستم استفاده نماید، درصدی بعنوان کمسیون به شما تعلق خواهد گرفت. 

  با اضافه کردن آدرس ایمیل دوستانتان به سیستم جمع آوری ایمیل، به کسب درآمد بپردازید. درآمد در این بخش بدین صورت است که سیستم ایمیل تبلیغاتی ایگولد سیتی به آدرسهای ایمیلی که شما به سیستم معرفی می کنید، آگهی بصورت ایمیل تبلیغاتی ارسال می کند. هر بار که این آگهی ها توسط صاحب ایمیل خوانده (باز) و یا بر روی آن کلیک شود، درآمدی برای شما منظور می گردد. این سیستم کسب درآمد برای اولین بار توسط ایگولد سیتی اجرا شده و مبدع آن نیز می باشد.

  با مشاهده و یا کلیک بر روی ایمیلهای تبلیغاتی که از سوی ایگولد سیتی به آدرس ایمیل شما ارسال می شود، درآمدی برای شما منطور می شود.

  شما می توانید از مسابقات، جوایز و هدایا، و سیستم های درآمدزایی که سایت طراحی کرده است، درآمد داشته باشید.

برای عضویت اینجا کلیک کنید

بیوگرافی هدیه تهرانی

نام: هدیه تهرانی
تاریخ تولد: 1351
محل تولد: تهران
مدرک تحصیلی: دیپلمه

برای بازی در فیلم « روز واقعه » انتخاب شد اما بعد ها لادن مستوفی جای او را گرفت. کیانوش عیاری هم او را برای بازی در « بودن یا نبودن » انتخاب کرد که بعدها عسل بدیعی به جای او برگزیده شد. اما سرانجام مسعود کیمیایی او را برای فیلم « سلطان » انتخاب کرد و هدیه تهرانی وارد سینمای حرفه ای شد.

بازیهای راحت و روان او در فیلمهای « غریبانه » و به خصوص « شوکران » تحسین همگان را برانگیخت. او سال 1381 را با بازی در فیلمهای « آبادان » و « دنیا » آغاز کرد و بازی اش در فیلم « رومی و زنگی » - جدیدترین فیلم ناصر تقوایی - با توقف کامل فیلمبرداری عملا منتفی شد. او در فیلم دختر ایرونی هم خوش درخشید.

- برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از هفدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم قرمز - 1377

- برنده جایزه از جشنواره پیونگ یانگ برای بازی در فیلم پارتی - 1381

- برنده سیمرغ بلورین جشنواره بیست و چهارم فیلم فجر و تندیس زرین دهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم « چهارشنبه سوری » در سال های 1384 و 1385

هدیه‌ تهرانی‌ یکی‌ از معدود ستارگان‌ واقعی‌ تاریخ‌ سینمای‌ ایران‌ است‌. از آن‌ معدود نام‌هایی‌ که‌ طی‌ ۱۰ سال‌ گذشته‌ ، اسمش‌ به‌ روی‌ پوسترهای‌ سینما، فروش‌ فیلم‌ را تا حد زیادی‌ تضمین‌ می‌کند. 
طی‌ ۱۰ سال‌ گذشته‌ فیلم‌های‌ بسیاری‌ از او در فهرست‌ پرفروش‌های‌ سال‌ قرار گرفته‌اند. زندگی‌ سینمایی‌ او علی‌رغم‌ تمام‌ شایعات‌ و جنجال‌ها، همچنان‌ با قدرت‌ تمام‌ ادامه‌ دارد. در فهرست‌ فیلم‌های‌ او، می‌توان‌ علاقه‌ یک‌ بازیگر محبوب‌ را به‌ قبولاندن‌ تصویر متفاوتی‌ از خود به‌ عنوان‌ بازیگری‌ قدرتمند پیدا کرد. 
او در حداقل‌ دو فیلم‌ شوکران‌ و چهارشنبه‌سوری‌ نشان‌ داده‌ که‌ از توانایی‌های‌ ویژه‌یی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بازیگر سینما برخوردار است‌ و کار خود را کاملا جدی‌ می‌گیرد. خودش‌ اذعان‌ دارد در بدو ورودش‌ به‌ سینما اینگونه‌ نبود و سینما برایش‌ یک‌ وجه‌ تفنن‌ بیشتر نبود. 
او را محمدرضا شریفی‌نیا کشف‌ کرد و به‌ هدایت‌ فیلم‌ معرفی‌ کرد. برای‌ ایفای‌ نقش‌ در فیلم‌ روز واقعه‌. در تست‌های‌ بازیگری‌ قبول‌ نشد و نقش‌ به‌ لادن‌ مستوفی‌ رسید. دو سال‌ بعد، کیانوش‌ عیاری‌ از روی‌ عکسش‌، او را برای‌ بازی‌ در فیلم‌ بودن‌ یا نبودن‌ انتخاب‌ کرد، اما طولانی‌ شدن‌ روند تولید فیلم‌، موجب‌ شد تا تهرانی‌ جذب‌ پروژه‌ سلطان‌ شود. (نقش‌ بودن‌ یا نبودن‌ عاقبت‌ به‌ عسل‌ بدیعی‌ رسید). 
کیمیایی‌ شخصا برای‌ مذاکره‌ با این‌ چهره‌ عازم‌ مذاکره‌ با او شد و بلافاصله‌ او را تایید کرد. اینگونه‌ بود که‌ هدیه‌ تهرانی‌ در ۲۴ سالگی‌ بالاخره‌ وارد عرصه‌ سینما شد. 
حالا ۱۰ سال‌ گذشته‌ است‌ و تهرانی‌ علاوه‌ بر تثبیت‌ خود به‌ عنوان‌ یک‌ کاراکتر ثابت‌ با ویژگی‌هایی‌ مثل‌ خونسردی‌، نفوذناپذیری‌ و نگاه‌ از بالا به‌ مردان‌، توانسته‌ تجربیات‌ متفاوتی‌ را نیز در نقش‌ زنان‌ زخم‌ خورده‌ و شکست‌ خورده‌ از سر بگذراند. 
حالا او می‌تواند با غرور به‌ کارنامه‌ سینمایی‌اش‌ نگاه‌ کند.تهرانی‌ در ادامه‌ تجربیات‌ ویژه‌اش‌، حالا حضور در آخرین‌ فیلم‌ بهمن‌ قبادی‌ را نیز از سر گذرانده‌ و او پروژه‌ ایرج‌ کریمی‌ و منیژه‌ حکمت‌ را هم‌ در دستور کار دارد. 
آن‌ دختر ۲۴ ساله‌ فیلم‌ سلطان‌، اکنون‌ زنی‌ است‌ در اوج‌ محبوبیت‌ که‌ در میان‌ منتقدان‌ و اهالی‌ سینما نیز از محبوبیت‌ شگرفی‌ برخوردار است‌. دو سیمرغ‌ بلورین‌ (برای‌ قرمز و چهارشنبه‌سوری) و یک‌ تندیس‌ خانه‌ سینما که‌ هفته‌ پیش‌ به‌ او تعلق‌ گرفت‌، نشانه‌هایی‌ از کمال‌ یک‌ بازیگر هستند. 
‌‌●● بهترین‌ فیلم‌ها 
● سلطان‌ 
حضور ناگهانی‌ هدیه‌ تهرانی‌ در اقتباس‌ مسعود کمیایی‌ از جیب‌بر خیابان‌ جنوبی‌، در نقش‌ دختر یک‌ سرایدار که‌ از کاراکتر قدرتمندی‌ برخوردار است‌. هدیه‌ تهرانی‌ در اولین‌ فیلم‌، بازیگر خوبی‌ نیست‌. نه‌ میمیک‌ خوبی‌ دارد، نه‌ بیان‌ قدرتمندی‌ اما از همان‌ اولین‌ فیلم‌ یک‌ ویژگی‌ خاص‌ را نمایش‌ می‌دهد. در هیچ‌ صحنه‌یی‌ حاضر به‌ قبول‌ برتری‌ بازیگر روبرویش‌ نیست‌. 
او در تمام‌ صحنه‌هایی‌ که‌ با فریبرز عرب‌نیا همبازی‌ است‌، تمام‌ انگاره‌های‌ موجود درباره‌ نقش‌ زن‌ در چنین‌ فیلم‌هایی‌ را تحت‌الشعاع‌ قرار می‌دهد. سلطان‌ در جشنواره‌ فجر چندان‌ مورد توجه‌ قرار نگرفت‌. اما برخی‌ از منتقدان‌ و کارشناسان‌ مجذوب‌ کاراکتر خاص‌ هدیه‌ تهرانی‌ در این‌ فیلم‌ شدند. 
● غریبانه‌ 
کاراکتر تهرانی‌ به‌ شکلی‌ افراطی‌ در غریبانه‌ به‌ نمایش‌ در می‌آید. یک‌ خانم‌ دکتر لجباز و پرخاشگر، که‌ در پناه‌ این‌ کاراکتر خشن‌ خود، درون‌ زخم‌پذیر و زنانه‌ خود را پنهان‌ می‌کند. در غریبانه‌ با ابوالفضل‌ پورعرب‌ همبازی‌ بود و به‌ نسبت‌ فیلم‌ سلطان‌، بازی‌ متکامل‌تری‌ از خود نشان‌ می‌دهد. منتقدان‌ و کارشناسان‌ نکته‌یی‌ را کشف‌ کردند، غریبانه‌ مثل‌ سلطان‌ پرفروش‌ از آب‌ درآمد. 
● قرمز 
یک‌ بازی‌ حیرت‌انگیز از هدیه‌ تهرانی‌. این‌ بار با محمدرضا فروتن‌ همبازی‌ است‌. بازی‌ فوق‌العاده‌ او در نقش‌ زنی‌ که‌ در مقابل‌ ستم‌ مرد و خانواده‌اش‌ سر به‌ طغیان‌ برمی‌دارد و حتی‌ تا کشتن‌ او پیش‌ می‌رود، بسیار به‌ طبع‌ دختران‌ و زنانی‌ که‌ پس‌ از فضای‌ دوم‌ خرداد، حال‌ و هوای‌ جدیدی‌ را تجربه‌ می‌کردند، خوش‌ آمد. 
فیلم‌ یک‌ جایزه‌ سیمرغ‌ بلورین‌ بهترین‌ بازیگری‌ را برای‌ او به‌ ارمغان‌ آورد، آن‌ هم‌ در حالی‌ که‌ رقیب‌ بزرگی‌ مثل‌ نیکی‌ کریمی‌ در فیلم‌ دوزن‌ را همراه‌ خود داشت‌. قرمز اعلام‌ موجودیت‌ هدیه‌ تهرانی‌ در عرصه‌ سینمای‌ ایران‌ بود. قرمز باز هم‌ پرفروش‌ از آب‌ درآمد.. 
● شوکران‌ 
قدرت‌نمایی‌ باورنکردنی‌ از هدیه‌ تهرانی‌. فیلمنامه‌ دقیق‌ و سنجیده‌ فیلم‌ این‌ اجازه‌ را می‌دهد تا هدیه‌ تهرانی‌ با مفهوم‌ کاراکتر تثبیت‌ شده‌اش‌ بازی‌ کند و حدسیات‌ تماشاگر را بر هم‌ بزند. او در ابتدا زنی‌ بی‌بندوبار به‌ نظر می‌رسد که‌ هراسی‌ از ویران‌ ساختن‌ زندگی‌ مرد روبرویش‌ ندارد، اما بتدریج‌ مشخا می‌شود که‌ او یک‌ قربانی‌ است‌. 
قربانی‌ رسم‌ و رسوم‌ جامعه‌ که‌ آماده‌اند زنی‌ مستقل‌ و متکی‌ به‌ خود مانند او را در چرخدنده‌ سوءبرداشت‌ها نابود کنند. شوکران‌ یکی‌ از بهترین‌ فیلم‌های‌ پس‌ از انقلاب‌ ایران‌ است‌ که‌ بخش‌ عمده‌یی‌ از قدرت‌ خود را از بازی‌ غافلگیرانه‌ هدیه‌ تهرانی‌ کسب‌ می‌کند. 
● کاغذ بی‌خط‌ 
تجربه‌ بازی‌ تهرانی‌ با یکی‌ از مشهورترین‌ کارگردان‌های‌ ایران‌ بیشتر به‌ نفع‌ هدیه‌ تهرانی‌ تمام‌ شد. فیلم‌ ناصر تقوایی‌، بخاطر ریتم‌ کندش‌ چندان‌ مورد استقبال‌ تماشاگران‌ قرار نگرفت‌، اما هدیه‌ تهرانی‌ در نقش‌ زنی‌ خانه‌دار که‌ دنیایی‌ خیالبافانه‌ برای‌ خودم‌ ترسیم‌ کرده‌ و می‌خواهد تا تجربه‌های‌ جدیدی‌ را پشت‌ سر بگذارد فوق‌العاده‌ و دیدنی‌ است‌. تهرانی‌ این‌ بار با خسروشکیبایی‌ همبازی‌ است‌ و باز هم‌ سر سوزنی‌ از همتای‌ خود کم‌ نمی‌آورد. 
● دنیا 
اولین‌ تجربه‌ هدیه‌ تهرانی‌ در سینمای‌ کمدی‌، یک‌ موفقیت‌ تجاری‌ کامل‌ بود. این‌ بار او در نقش‌ زنی‌ مجرد و از فرنگ‌ برگشته‌ است‌ که‌ دنیای‌ آرام‌ و بی‌سکون‌ مرد صاحبخانه‌اش‌ (با بازی‌ محمدرضا شریفی‌نیا) را به‌ شکل‌ کامل‌ برهم‌ می‌زند و او را شیفته‌ خود می‌سازد. 
در برخی‌ صحنه‌ها اعتمادبه‌نفس‌ تهرانی‌ در ادای‌ کلمات‌ با لهجه‌ فرنگی‌ کمی‌ تو ذوق‌ می‌زند اما هرچه‌ هست‌ تهرانی‌ استعداد خود را در عرصه‌ سینمای‌ کمدی‌ به‌ همه‌ ثابت‌ کرد. این‌ استعداد را سال‌ بعد در فیلم‌ دختر ایرونی‌ نیز دیدیم‌. 
● چهارشنبه‌سوری‌ 
این‌ بار هدیه‌ تهرانی‌ در بالاترین‌ سطح‌ بازیگری‌ سینمای‌ ایران‌ ظاهر می‌شود. بازی‌ او در چهارشنبه‌سوری‌ یک‌ شگفتی‌ کامل‌ است‌. او پوسته‌ نقش‌ بازی‌ کردن‌ را که‌ در میان‌ بازیگران‌ سینمای‌ ایران‌ مرسوم‌ است‌، می‌شکافد و با نقش‌ یکی‌ می‌شود. 
در برخی‌ صحنه‌های‌ فیلم‌ هدیه‌ تهرانی‌ به‌ تمام‌ معنی‌ معجزه‌یی‌ را شکل‌ می‌دهد. در صحنه‌یی‌ که‌ با خواهرش‌ در حال‌ گفت‌وگو است‌ و صدایش‌ در بغض‌ و گریه‌ می‌شکند، تماشاگر حدفاصل‌ بازیگر و نقش‌ را به‌ شکل‌ کامل‌ فراموش‌ می‌کند. چهارشنبه‌سوری‌ صعود هدیه‌ تهرانی‌ و ادامه‌ روند تکاملی‌اش‌ در کارنامه‌ بازیگری‌اش‌ است‌. چهارشنبه‌ سوری‌ پس‌ از دو سال‌ فترت‌ ، یک‌ نقطه‌ عطف‌ کامل‌ در پرونده‌ هدیه‌ تهرانی‌ بود. 
● نقش‌های‌ سوم‌ 
هدیه‌ تهرانی‌ در چند فیلم‌، در نقش‌های‌ فرعی‌ ظاهر شده‌ است‌. در خانه‌یی‌ روی‌ آب‌ ساخته‌ فرمان‌آرا، او در نقش‌ منشی‌ دکتر سپیدبخت‌ ظاهر می‌شود که‌ در انتقام‌ از بی‌تفاوتی‌ و هوسبازی‌ دکتر، مقدمات‌ مرگ‌ او را فراهم‌ می‌کند. 
بازی‌ در این‌ فیلم‌ اگرچه‌ تجربه‌ متفاوتی‌ بود اما چندان‌ جلب‌ توجه‌ نکرد.تهرانی‌ در فیلم‌ دوئل‌ ساخته‌ احمدرضا درویش‌ باز هم‌ نقش‌ کوچکتری‌ را ایفا کرد. حضور او در یک‌ فصل‌ ۵ دقیقه‌یی‌ محدود می‌شد و به‌ نظر می‌رسید فیلمساز بیشتر در پی‌ قرارگرفتن‌ نام‌ او در پوستر فیلم‌ بوده‌ است‌. 
در یک‌ بوس‌ کوچولو، هدیه‌ تهرانی‌ در نقش‌ فرشته‌ مرگ‌ ظاهر می‌شود که‌ در طول‌ فیلم‌ به‌ شکل‌ متناوب‌ حضور پیدا می‌کند. در مجموع‌ نقش‌های‌ کوتاه‌ هدیه‌ تهرانی‌، هرچند نشانگر عدم‌ هراس‌ او از تجربه‌های‌ متفاوت‌ است‌، اما هیچکدام‌ نقطه‌ مثبتی‌ به‌ کارنامه‌ او اضافه‌ نکرده‌اند. 
● فیلم‌های‌ دیگر: دستهای‌ آلوده‌، آبی‌، چتری‌ برای‌ دو نفر، دختر ایرونی‌، جایی‌ برای‌ زندگی

سپندارمذگان ! 29 بهمن یا پنجم اسفند ؟؟؟

در این جستار بنا دارم در مورد گَهِ راستین ِ جشن باستانی"سپندارمذگان" سخن برانم ، جشنی که تا همین 5 سال پیش کمترکسی ازش آگاهی داشت و پس از اینکه هم همه ی جشن والنتاین به گوش رسید ، به تلاش گروهی از میهن پرستان برای جلوگیری ار هجوم فرهنگ بیگانه یادآوری گردیدو خوشبختانه زود فرا گیر شد و به گمان من روند همه گیر شدن آن هنوز جریان دارد ، ولی در این میان یک نکته بنیادین هست که میتواند بسیار ویرانگر باشد و آن ندانستن روز راستین این جشن است ،گروهی آنرا 29 بهمن می دانند و گروهی دیگر پنجم اسفند . اگر دوست دارید که بیشتر بدانید و از دودلی رها گردید ، تا پایان این جستار با من باشید .
 
در ایران باستان جشنهایی بوده است که به جشن های ماهانه خوانده می شدند، بنیان این جشن ها بر مبنای همنام بودن نام روز و نام ماه است، همان گونه که بسیاری از شما میدانید در ایران باستان همانند ماهها که برای خود نامی دارند ، روزها نیز هرکدام نامی داشته اند ، برای نمونه روز نخست هر ماه به نام "هرمَزد" خوانده میشود ، روز دوم هر ماه به نام "بهمن" ، روز سوم به "اردیبهشت"، روز چهارم به "شهریور" و روز پنجم به "سپندارمذ" خوانده میشود. بدین رو، روز بهمن (دومین روز هر ماه) در ماه بهمن به جشن"بهمنگان"، روز مهر (شانزدهمین روز هر ماه) در ماه مهر به جشن "مهرگان" و روز سپندارمذ (پنجمین روز هر ماه) از ماه سپندارمذ (اسفند) به جشن سپندارمذگان شناسان هستند . همان گونه که می بینید بنیان این جشن این است که باید روز اسپند از ماه اسپند باشد و اگر ما این رویکرد را دگرگون سازیم ساختار و بنیان این جشن ها را بهم زده ایم و این بنای یک کژی دهشتناک و خانمان سوز را در این فرهنگ و آیین نیک نیاکانمان ایجاد می کند .
دکتر "رضا مرادی غیاث آبادی" اختر شناس ، باستان شناس و پژوهشگر در زمینه ی گاهشماری و جشن های باستانی و از کارشناسان پرپیشینه و برجسته که سالهاست در این زمینه پژوهش های گسترده ای انجام داده است ، فرجام {نتیجه} پژوهش های خویش را در این زمینه بیان کرده که من 
سخنان ایشان را بی کم و کاست برایتان می آورم :
همانگونه که نوشته اید،جشن اسفندگان یا سپندارمذگان برابر است با پنجمین روز از ماه اسفند در همه گاهشماری‌های ایرانی. اما درباره پرسش شما از وجود دوگانگی‌ها باید گفت که جشن‌ها و فاصله‌های میان آنها در متون کهن ایرانی دارای تعریف و اندازه‌های مشخصی است که به مانند دانه‌های یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنها، موجب گسست کل این رشته خواهد شد.

چنانکه در منابع ایرانی آمده است، جشن سده پس از 40 روز از شب یلدا یا چله، و پس از 100 روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از 25 روز از جشن اسفندگان است. این اندازه‌ها و فاصله‌های تعریف شده در متون و منابع کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماه‌های سی و یک روزه (مبدأ هجری خورشیدی فعلی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، مطابق است؛ ولی با کتابچه‌ای نوساخته که در چند سال اخیر در ایران با نام سالنمای دینی زرتشتیان چاپ می‌شود، مطابقت پیدا نمی‌کند. چرا که در این کتابچه، فاصله 
100 روزه از اول آبان تا جشن سده به 106 روز، فاصله 40 روزه شب یلدا تا جشن سده به 46 روز، و فاصله 25 روزه جشن سده تا اسفندگان به 19 روز رسیده است. این فاصله‌ها با هیچکدام از اسناد و منابع و تاریخ‌نامه‌های ایرانی هماهنگی ندارد.اینها نمونه‌هایی از آشفتگی‌هایی است که منتشرکنندگان این کتابچه در ذهن نوجویان ایجاد کرده و نه تنها نظام قانونمند گاهشماری ایرانی را مخدوش کرده‌اند، بلکه اختلال‌هایی نیز در تقویم سنتی یزدگردی زرتشتی که در میان بسیاری از زرتشتیان ایران و عموم زرتشتیان هند و جهان رواج دارد، به وجود آورده‌اند.
معدودی که از این شبه تقویم نوساخته دفاع می‌کنند، عملاً در نوشته های خود از این فاصله‌های 100 روزه و 40 روزه و 25 روزه یاد می‌کنند، اما گفتار خود را بگونه‌ای با توصیف‌های زیبا و شعر و ترانه ترتیب می‌دهند که خواننده غیردقیق متوجه نشود این اعداد و ارقام با آن سالنما هیچگونه انطباقی ندارد.همانگونه که می‌دانید، من و دیگران در این زمینه بارها نوشته‌ایم و پرسش‌هایی را در رسانه‌های گوناگون خطاب به تهیه‌کنندگان ناشناس آن مطرح کرده‌ام. این پرسش‌ها تاکنون بدون پاسخ مانده است. چرا که هرگونه پاسخی می‌تواند موجب افشای قدمت بیست ساله این تقویم، دستکاری‌های فراوان در گاهشماری ایرانی و زرتشتی، نبود هیچگونه سامانه کبیسه‌گیری و تعریف مشخص از طول سال، مبدأ سالشماری ساختگی و نیز اختلاف‌های فراوان با دیگر زرتشتیان جهان شود که چنین دستکاری‌هایی در قواعد سنتی و دینی را نادرست می‌شمارند.

از این رو، زمان درست شب یلدا برابر با شامگاه 30 آذر، جشن سده در 10 بهمن و جشن اسفندگان در 5 اسفند است. 

چرچیل

صادق ترین و راستگوترین سیاستمدار دنیا: ((وینستون چرچیل))؟راستگویی و سیاست : 

( وینستون چرچیل ) از کنار مقبره ای می گذشت که روی آن نوشته بود : (اینجا ، آرامگاه مردی راستگو و سیاستمداری بزرگ است . ) 

چرچیل با تعجب گفت : 

(( اولین باری است که می بینم دو نفر را در یک قبر دفن کرده اند. ))

چرچیل نخست وزیر فقید بریتانیا ، در دنیایی سیاست و در میان سیاست پیشگان یک استثناء و سمل سیاسی گری شناخته می شود و هر وقت بخواهند سیاستمداری را محک بزنند او را با چرچیل مقایسه می کنند و یا حتی می گویند : (( فلانی چرچیل است )) . 

این سیاستمدار معروف انگلیسی جمله ای دارد که می گوید : (( دروغ از دهان یک سیاستمدار خارج می شود ، اما میلیون ها نفر دیگر آن را به عنوان راست در جامعه تعریف و تکرار می کنند ! )) 

همین آقای چرچیل در کتاب خاطرات خود می گوید ( ج 3 ص 289 ) در کودکی و نوجوانی به دروغ گفتن عادت کرده بودم و مادرم از اینکه پسرش دروغگو شده بود بسیار رنج می برد ! اما پدرم او را دلداری می داد و می گفت : (( این پسر با اخلاقی که پیدا کرده ، در آینده سیاستمداری بزرگ ، بلکه رهبر مملکت خواهد شد ! )) 

جملات قصار چرچیل :

چرچیل علاوه بر شهرت بسزایی که در تاریخ سیاست و در میان سیاسیون معروف جهان دارد در بذله گویی و طنز پردازی هم مشهور است . جملات قصار او غیر از ظرافت های ادبی و بیانی ، شامل تذکرات هشدار دهنده و عبرت آمیزی است که به چند جمله از آن اشاره می کنیم .

یک : هیئت دولت عبارت است از اجتماع چند نفر آدم مهم که به تنهایی قادر به لنجام هیچ کاری نیستند ولی به طور دسته جمعی می توانند تصمیم بگیرند که هیچ کار مثبتی نمی توانند انجام دهند !

دو : سیاستمداران دستان سیاه و تیره ی خود را با دستکش سفید پنهان می کنند ! 

سه : در سیاست هیچ جایی برای اخلاق وجود ندارد ! 

چهار : سیاستمداران واقعی ، مردم کشور و مردمان عادی هستند که دولت و مسئولین آن را با بردباری تحمل می کنند ! 

پنج : سیاستمدار صادق و روراست در کشورهای عقب مانده وجود ندارد ، اگر هم دیده شود مطمئن باشید که ایستاده و آماده است تا (( خریده )) شود و در اختیار صاحبان منافع قرار گیرد

فرق بین ایرانی ها و آمریکایی ها

داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد، 
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است..

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

نمی توانم

کلاس چهارم "دونا" هم مثل هر کلاس چهارم دیگری به نظر می رسید که در گذشته دیده بودم. بچه ها روی شش نیمکت پنج نفره می نشستند و میز معلم هم رو به روی آنها بود. از بسیاری از جنبه ها این کلاس هم شبیه همه کلاسهای ابتدا یی بود، با این همه روزی که من برای اولین بار وارد کلاس شدم احساس کردم در جو آن، هیجانی لطیف نهفته است.
"دونا" معلم مدرسه ابتدایی شهر کوچکی در میشیگان، تنها دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. درضمن به عنوان عضو داوطلب در برنامه "بهبود و پیشرفت آموزش استان" که من آن را سازماندهی کرده بودم، شرکت داشت. من هم به عنوان بازرس در کلاسها شرکت می کردم و سعی داشتم در امر آموزش تسهیلاتی را فراهم آورم.

آن روز به کلاس "دونا" رفتم و روی نیمکت ته کلاس نشستم. شاگردان سخت مشغول پرکردن اوراقی بودند. به شاگرد ده ساله کنار دستم نگاه کردم و دیدم ورقه اش را با جملاتی که همه با "نمی توانم" شروع شده اند پر کرده است.

"من نمی توانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم."

"من نمی توانم عددهای بیشتر از سه رقم را تقسیم کنم."

"من نمی توانم کاری کنم که دبی مرا دوست داشته باشد."

نصف ورقه را پر کرده بود و هنوز هم با اراده و سماجت عجیبی به این کار ادامه می داد.

از جا بلند شدم و روی کاغذهای همه شاگردان نگاهی انداختم.
همه کاغذها پر از "نمی توانم " ها بود.

کنجکاویم سخت تحریک شده بود. تصمیم گرفتم نگاهی به ورقه معلم بیندازم. دیدم که او نیز سخت مشغول نوشتن "نمی توانم " است.

"من نمی توانم مادر "جان" را وادار کنم به جلسه معلمها بیاید."

" من نمی توانم دخترم را وادار کنم ماشین را بنزین بزند."

"من نمی توانم آلن را وادار کنم به جای مشت از حرف استفاده کند."

سر در نمی آوردم که این شاگردها و معلمشان چرا به جای استفاده از جملات مثبت به جملات منفی روی آورده اند. سعی کردم آرام بنشینم و ببینم عاقبت کار به کجا می کشد.

شاگردان ده دقیقه دیگر هم نوشتند. خیلی ها یک صفحه را پر کرده بودند و می خواستند سراغ صفحه جدیدی بروند. معلم گفت:

- همان یک صفحه کافی است. صفحه دیگر را شروع نکنید.

بعد از بچه ها خواست که کاغذهایشان را تا کنند و یکی یکی نزد او بروند.

روی میز معلم یک جعبه خالی کفش بود. بچه ها کاغذ هایشان را داخل جعبه انداختند. وقتی همه کاغذها جمع شدند، "دونا" در جعبه را بست، آن را زیر بغلش زد و همراه با شاگردانش از کلاس بیرون رفتند.

من هم پشت سر آنها راه افتادم. وسط راه، "دونا" رفت و با یک بیل برگشت. بعد راه افتاد و بچه ها هم پشت سرش راه افتادند. بالاخره به انتهای زمین بازی که رسیدند، ایستادند. بعد زمین را کندند.

آنها می خواستند "نمی توانم" های خود را دفن کنند!

کندن زمین ده دقیقه ای طول کشید چون همه بچه های کلاس چهارم دوست داشتند در این کار شرکت کنند. وقتی که سه چهار متری زمین را کندند، جعبه "نمی توانم" ها را ته گودال گذاشتند و بسرعت روی آن خاک ریختند.

سی و یک شاگرد ده یازده ساله دور قبر ایستاده بودند. هر کدام از آنها حداقل یک ورقه پر از "نمی توانم" درآن قبر دفن کرده بود. معلمشان هم همین طور!

دراین موقع "دونا" گفت:

- دخترها! پسرها! دستهای همدیگر را بگیرید و سرتان را خم کنید.

شاگردها بلافاصله حلقه ای تشکیل دادند و اطاعت کردند، بعد هم با سرهای خم منتظر ماندند و "دونا" سخنرانی کرد:

- دوستان! ما امروز جمع شده ایم تا یاد و خاطره "نمی توانم" را گرامی بداریم. او دراین دنیای خاکی با ما زندگی می کرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا که می رفتیم نام او را می شنیدیم، درمدرسه، در انجمن شهر، در ادارات و حتی در کاخ سفید! اینک ما "نمی توانم" را درجایگاه ابدی اش به خاک سپرده ایم. البته یاد او در وجود خواهر و برادرهایش یعنی "می توانم"، "خواهم توانست" و "همین حالا شروع خواهم کرد" باقی خواهد ماند. آنها به اندازه این خویشاوند مشهورشان شناخته شده نیستند، ولی هنوز هم قدرتمند و قوی هستند. شاید روزی با کمک شما شاگردها، آنها سرشناس تر از آنچه هستند، بشوند.

خداوند "نمی توانم" را قرین رحمت خود کند و به همه آنهایی که حضور دارند قدرت عنایت فرماید که بی حضور او به سوی آینده بهتر حرکت کنند. آمین!

هنگامی که به این سخنرانی گوش می کردم فهمیدم که این شاگردان هرگز چنین روزی را فراموش نخواهند کرد. این حرکت شکوهمند سمبولیک چیزی بود که برای همه عمر به یاد آنها می ماند و در ضمیر ناخود آگاه آنها حک می شد.

آنها "نمی توانم" های خود را نوشته و طی مراسمی تدفین کرده بودند. این تلاش شکوهمند، بخشی از خدمات آن معلم ستوده بود.

ولی هنوز کار معلم تمام نشده بود. در پایان مراسم، معلم شاگردانش را به کلاس برگرداند. آنها با شیرینی، ذرت و آب میوه، مجلس ترحیم "نمی توانم" را برگزار کردند. "دونا" روی اعلامیه ترحیم نوشت:

"نمی توانم : تاریخ فوت 28/3/1980"

و کاغذ را بالای تخته سیاه آویزان کرد تا در تمام طول سال به یاد بچه ها بماند. هر وقت شاگردی می گفت: "نمی توانم"، دونا به اعلامیه اشاره می کرد و شاگرد به یاد می آورد که "نمی توانم" مرده است و او را به خاک سپرده اند.

با اینکه سالها قبل من معلم "دونا" و او شاگرد من بود، ولی آن روز مهمترین درس زندگیم را از او گرفتم.

حالا سالها از آن روز گذشته است و من هر وقت می خواهم به خود بگویم که "نمی توانم" به یاد اعلامیه فوت "نمی توانم" و مراسم تدفین او می افتم

مراحل عشق از دید دانشمندان(جالب و آموزنده)

دانشمندان و محققان عاشق شدن رو به سه مرحله تقسیم کردن . اول کشش جنسی که قاعدتأ دوره کوتاهی است. دوم، حس جسمی - عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شه و در اصل یواش یواش احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیره.مرحله سوم عاشق شدن، تعهد طولانی مدته. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتوی تبار دکتر روانشناس در لندن می گن که فرق نمی کنه مال کدوم کشور باشی یا تابع کدوم فرهنگ این سه مرحله بر همه وارده . .. .

وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیره کاملتر و کاملتر میشه و با کاملتر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشه ولی عشق عمیقتر میشه .

عجیبه که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ما هست هم این تکامل عملا انجام میشه. اوایل رابطه ، سطح مغز درعواطف ما نقش داره و بعد با عمیقتر شدن احساس ما جالبه که قسمتهای داخلی و عمیق مغز درگیرعاطفه میشن، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکزشه و شکل نعل اسبه .

نتیجه چند آزمایش که نشون میده در ملاقات اول چه چیزهائی باعث میشه که بگیم بیقرار یا الفرار . . .

اصولا بین 90 ثانیه تا 4 دقیقه بیشتر طول نمی کشه که قلبا حس کنیم که از یکی خوشمون می یاد یا نه ؟

در این مدت زمان کوتاه نتیجه این است که:

55 درصد حرکات یکنفر باعث جذب یا فرار ما میشه.
38 درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
و7 درصد محتوای صحبت ها می تونه تأثیر مثبت یا منفی بگذاره.



تأثیر کارساز نگاه
روانشناس نیویورکی پروفسور آرتور آرون که در مورد '' عاشق شدن'' تحقیق میکنه، به این نتیحه رسیده که نگاه تأثیر کارسازی در عاشق شدن داره .

این پروفسور از دوغریبه خواست که تما م رازهای زندگیشون رو برای همدیگه تعریف کنن. این مرحله از آزمایش چهارساعت و نیم طول کشید .

بعد پروفسور ازشون خواست که به مدت 4 دقیقه به چشمهای هم زل بزنن. بعد از چند بار تکرار این آزمایش با افراد متفاوت خیلی از زوجها اعتراف کردن که شدیدا به طرف مقابلشون جذب شده بودن. حتی دو تا از اون غریبه ها بعدا با هم عروسی کردن.

اصولا وقتی که ما از لحاظ جنسی ذوق زده میشیم چشمهامون بزرگتر میشه.

هورمون هایی که در مراحل عاشق شدن دست دارن

مرحله اول: کشش جنسی یا شهوت
هوس و خواستن که عاملشون هورمونهای مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هستند.
این هورمونها هستند که باعث میشن آدم دنبال جنس مخالف بره ..




مرحله دوم: دل باختن
از این مرحله است که واقعأ عشق پا می گیره . د راین مرحله است که آدم نمی تونه به چیز دیگه ای جز معشوقش فکر کنه. از علامات این مرحله از دست رفتن اشتها و بی خوابی هستش چون بیشتر سعی فرد اینه که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر کنه . در مرحله جذ ب، گروهی از سلولهای عصبی ما یعنی نیورو ترنزمیترها که اسمشون '' مونو آمینوز'' هستش نقش مهمی رو بازی میکنن .

دوپامین نوعی ماده شیمیایی که از مغز تولید میشه. نوره پاین فرین Norepinephrine یا همین آدرنالین که باعث میشه عرق کنیم و قلبمون سریع بزنه .

سروتونین : یکی از مهمترین مواد شیمیائی عشقه و اون چیزیه که ممکنه موقتا ما رو دیوونه کنه .

مرحله سوم: دل بستن
این سومین مرحله عشق و درازمدت ترینش. البته اگر یک رابطه بخواد ادامه پیدا کنه وارد این مرحله خواهد شد .این مرحله از عشق که ماندنیه مراحل قبلی کوتاه مدتن. علتش هم اینه که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم رو از کار و زندگی میندازه برای همین قرار نیست که دائمی باشه چونکه از دید طبیعت باعث نابودی شخص میشه .

این احساسه که زوجها رو به هم متعهد می کنه و باعث میشه با هم بمونن. هورمونهایی که در این مرحله بوسیله سیستم عصبی آزاد میشه. هورمونهایی که باعث میشه دو نفر بهم وفادار بمونن .

اوکسیتوسین: این هورمون ماده شیمیایی هستش که غده هیپوتالاموس ترشحش میکنه. این هورمون کمک میکنه که رابطه پایدار بشه. این هورمون زمان بارداری هم در خانمها تولید میشه که به ساخته شدن شیر کمک میکنه و حس تعلق مادر و فرزند رو قوت میبخشه . در عین حال این هورمونی که در زمان آمیزش در مغز ترشح میشه و حس تعلق رو در دو نفر تشدید میکنه .

واسوپرسین: هورمونی که در رابطه دراز مدت در دو نفر تولید میشه این هورمون فعالیتهای کلیه رو کنترل میکنه و حس ایثار رو درفرد مقابل ایجاد میکنه .

چرا اصلا انسان احتیاج به یک همدم از جنس مخالف داره ؟
آیا یک الگوی همگانی برای زن ایده ال و مرده ایده ال هست ؟
تو انتخاب طرف مقابلمون چه چیزهایی نقش دارن ؟

زمانی که یک نفر رو به عنوان زوجمون انتخاب می کنیم، گویا اول ناخودآگاهانه کسی رو انتخاب می کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه به خودمون باشه.

عجیبه که گویی ظاهر یک شخص تا حدی میتونه گویای ساختمان ژنتیکی اون فرد باشه. مثلا چهره هایی که طرف چپ و راست صورتشون قرینه نیستند، بیشتر احتمال داره که دارای مشکلات ژنتیکی و مادرزادی باشند.

دراین زمینه مطالعاتی که شده نشون میده مردها، بخصوص دنبال زنهایی می گردن که دو طرف صورتشون با هم قرینه است .

باز به نظر میاد که مردهاغیر از قرینگی صورت، به شکل اندام جنس مخالف هم ناخوداگانه توجه میکنن. مطالعات نشون داده که مردها بیشتر جذب خانمهایی میشن که تناسب قطر کمر به پهنای باسنشون 0.7 هستش. این رو می تونین با تقسیم اندازه کمر به اندازه باسنتون حساب کنین .

شاید علت این نوع سلیقه مشترک در جنس مرد، از اونجایی ریشه گرفته که وقتی زنها وارد سنین بالاتر میشن دور کمرشون چربی جمع میشه و کمرشون پهنتر میشه. بنابراین تناسب ''هفت دهم'' به هم میخوره و ناخوداگاه این تصور رو در ذهن مردها ایجاد میکنه که این زن دیگه بارور نیست .

برای اینکه از نگرانی در بیان این رو هم بدونین که '' تناسب هفت دهم در زن چاق یا لاغر فرق نمی کنه و یکسانه.

ولی مسئله انتخاب زوج زنها با مردها خیلی فرق میکنه برای زنها قرینگی صورت مرد زیاد مهم نیست. ولی چیزی که مهم بنظر میاد توانایی مرد در فراهم کردن غذا و نگهداری از بچه های آیندشون نقش مهمتری رو بازی میکنه تا که ظاهرشون .

مردهای پولدار یا قدرتمند، چه از نظر جسمی و چه از نظر موقعیت مالی واجتماعی، همونقدر بین خانمها طرفدار دارن که لئوناردو دوکاپریو در فیلم تایتانیک!؟

تحقیقات نشون داده که ما کسی رو ترجیح میدیم که به خودمون شباهت داشته باشه و یک نسبتی هم بین این اجزای بدن در زوجها هست. بین اندازه ریه ها، بلندی انگشت وسط دست، درازای لاله گوش .و اندازه کلی گوش ها. قطر گردن و مچ دست و میزان سوخت و ساز بدن

داســــــتان زیبـــــا

My mom only had one eye. I hated her... she was such an embarrassment 
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود

She cooked for students & teachers to support the family 

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me

یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره 

I was so embarrassed. How could she do this to me? 

 خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟ 

I ignored her, threw her a hateful look and ran out

 به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم 

The next day at school one of my classmates said, "EEEE, your mom only has one eye 

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره 

I wanted to bury myself. I also wanted my mom to just disappear

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...

So I confronted her that day and said, " If you're only gonna make me a laughing stock, why don't you just die 

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

My mom did not respond... 

اون هیچ جوابی نداد....

I didn't even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger. 

 حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

I was oblivious to her feelings

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

I wanted out of that house, and have nothing to do with her 

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم 

So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study 

 سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

Then, I got married. I bought a house of my own. I had kids of my own

اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...

I was happy with my life, my kids and the comforts 

 از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم 

Then one day, my mother came to visit me 

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

She hadn't seen me in years and she didn't even meet her grandchildren 

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited 

وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر

I screamed at her, "How dare you come to my house and scare my children!" GET OUT OF HERE! NOW!!!" 

 سرش داد زدم ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا

And to this, my mother quietly answered, "Oh, I'm so sorry. I may have gotten the wrong address," and she disappeared out of sight 

اون به آرامی جواب داد : " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد . 

One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore  

یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

So I lied to my wife that I was going on a business trip

 ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم

After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity 

بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی 

My neighbors said that she is died 

همسایه ها گفتن که اون مرده

I did not shed a single tear

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

They handed me a letter that she had wanted me to have 

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

"My dearest son, I think of you all the time. I'm sorry that I came to Singapore and scared your children 

 ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ، 

I was so glad when I heard you were coming for the reunion 

 خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا 

But I may not be able to even get out of bed to see you 

 ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم 

I'm sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up. 

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

You see........when you were very little, you got into an accident, and lost your eye 

آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی 

As a mother, I couldn't stand watching you having to grow up with one eye

به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم 

So I gave you mine

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye 

برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

With my love to you 

با همه عشق و علاقه من به تو

لذت زندگی

یک تاجر آمریکایى نزدیک یک روستاى مکزیکى ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهیگیرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود!

از مکزیکى پرسید: چقدر طول کشید که این چند تارو بگیرى؟
مکزیکى: مدت خیلى کمى !

آمریکایى: پس چرا بیشتر صبر نکردى تا بیشتر ماهى گیرت بیاد؟
مکزیکى: چون همین تعداد هم براى سیر کردن خانواده‌ام کافیه !

آمریکایى: اما بقیه وقتت رو چیکار میکنى؟
مکزیکى: تا دیروقت میخوابم! یک کم ماهیگیرى میکنم!با بچه‌هام بازى میکنم! با زنم خوش میگذرونم! بعد میرم تو دهکده میچرخم! با دوستام شروع میکنیم به گیتار زدن و خوشگذرونى! خلاصه مشغولم با این نوع زندگى !

آمریکایى: من توی هاروارد درس خوندم و میتونم کمکت کنم! تو باید بیشتر ماهیگیرى بکنى! اونوقت میتونى با پولش یک قایق بزرگتر بخرى! و با درآمد اون چند تا قایق دیگه هم بعدا اضافه میکنى! اونوقت یک عالمه قایق براى ماهیگیرى دارى !
مکزیکى: خب! بعدش چى؟

آمریکایى: بجاى اینکه ماهى‌هارو به واسطه بفروشى اونارو مستقیما به مشتریها میدى و براى خودت کار و بار درست میکنى.... بعدش کارخونه راه میندازى و به تولیداتش نظارت میکنى... این دهکده کوچیک رو هم ترک میکنى و میرى مکزیکو سیتى! بعدش لوس آنجلس! و از اونجا هم نیویورک... اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم میزنى ...

مکزیکى: اما آقا! اینکار چقدر طول میکشه؟
آمریکایى: پانزده تا بیست سال !

مکزیکى: اما بعدش چى آقا؟
آمریکایى: بهترین قسمت همینه! موقع مناسب که گیر اومد، میرى و سهام شرکتت رو به قیمت خیلى بالا میفروشى! اینکار میلیونها دلار برات عایدى داره !

مکزیکى: میلیونها دلار؟؟؟ خب بعدش چى؟
آمریکایى: اونوقت بازنشسته میشى! میرى به یک دهکده ساحلى کوچیک! جایى که میتونى تا دیروقت بخوابى! یک کم ماهیگیرى کنى! با بچه هات بازى کنى !
با زنت خوش باشى! برى دهکده و تا دیروقت با دوستات گیتار بزنى و خوش بگذرونى!!!

7 اصل موفقیت

گفته میشه «بیل گیتس»، رئیس «مایکروسافت»، در یک سخنرانی در یکی از دبیرستان‌های آمریکا، خطاب به دانش‌آموزان گفت: 

«در دبیرستان خیلی چیزها را به دانش‌آموزان نمی‌آموزند»

او هفت اصل مهم را که دانش‌آموزان در دبیرستان فرا نمی‌گیرند، بیان کرد. 


این اصول به شرح ذیل است:
اصل اول: در زندگی، همه چیز عادلانه نیست، بهتر است با این حقیقت کنار بیایید. 

اصل دوم: دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار می‌رود که قبل از آن ‌که نسبت به خودتان احساس خوبی داشته باشید، کار مثبتی انجام دهید. 

اصل سوم: پس از فارغ‌التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام، کسی به شما رقم فوق‌العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آن‌که بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام و مزایایش زحمت بکشید. 

اصل چهارم: اگر فکر می‌کنید، آموزگارتان سختگیر است، سخت در اشتباه هستید. پس از استخدام شدن متوجه خواهید شد که رئیس شما خیلی سختگیرتر از آموزگارتان است، چون امنیت شغلی آموزگارتان را ندارد. 

اصل پنجم: آشپزی در رستوران‌ها با غرور و شأن شما تضاد ندارد. پدر بزرگ‌های ما برای این کار اصطلاح دیگری داشتند، از نظر آنها این کار « یک فرصت» بود. 

اصل ششم: اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، از نالیدن دست بکشید و از اشتباهات خود درس بگیرید. 

اصل هفتم: قبل از آنکه شما متولد بشوید، والدین شما هم جوانان پرشوری بودند و به قدری که اکنون به نظر شما می‌رسد، ملال‌آور نبودند

آموخته ام

آموخته ام ...... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .

آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟!

آیا شیطان وجود دارد؟ آیا خدا شیطان را خلق کرد؟!
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند...

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: "بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ " 

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد."

شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟"

استاد زیاد مطمئن نبود. پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: " شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.

نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن!!

لذت زندگی

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد... 
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود. 


در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! 
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود... 

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!! 
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد. 
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!! 

من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!! 
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!! 
چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟! 

پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...! 
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

داروخانه خداوند

هویج حلقه شده شبیه چشم انسان است..مردمک و عنبیه و خط نوری که به چشم میرسد درست مانند چشم انسان میباشد.تحقیقات نشان میدهد که مصرف هویج باعث افزایش جریان خون در عملکرد چشم میشود.

وقتی گوجه فرنگی رو از وسط دو نیم میکنید چها تا خونه میبینید که قرمزه و دقیقا مثلقلب هستش که اون هم قرمزه و چها تا بخش مجزا داره. تحقیقات نشون داده که گوجه فرنگی خون رو تصفیه میکنه...

حبه های انگور روی خوشه شبیه قلب هستش و هر دونه اون شبیه سلولهای خونی.امروزه تحقیقات نشون داده که انگور برای حیات قلب بسیار مفیده. 

گردو شبیه مغز انسان میمونه .نیم کره راست و نیم کره چپ.قسمت بالای مغز و پایین مغز.حتی چین خوردگی های و پیچیدگی های اون هم شبیه نئو کورتکس میباشد.در حال حاضر میدانیم که گردو ۳۶ مرتبه نورونهای پیام رسان به مغز را گسترش میدهد.
 
تا حالا به لوبیا قرمز دقت کردین ..درسته ..شبیه کلیه انسان هستش ..تحقیقات نشون داده که لوبیا قرمز در بهبود عملکرد کلیه نقش بسزایی داره 

ساقه کرفس شبیه به استخوان است و این نوع از سبزیجات در استحکام استخوان بسیار موثر میباشد.استخوانها تشکیل شده از ۲۳٪ سدیم و کرقس هم ۲۳٪ سدیم داره.چنانچه در رژیم غذایی شما سدیم وجود نداره کرفس میتونه این کمبود رو جبران کنه 

آوکادو و گلابی و بادمجان برای سلامت سرویکس و رحم درخانمها بسیار موثر میباشد. امروزه تحقیقات نشان میدهد که اگر خانمها در هفته یک عدد آوکادو مصرف نمایند هورمونهای آنها متعادل میشود و از بروز سرطان رحم جلوگیری میکند.جالبه که بدونید ۹ ماه از شکوفه کردن آوکادو تا رسیدن میوه آن طول میکشه.. 
 
انجیر پر از دونه هستش باعث افزایش تعداد و حرکت اسپرم مرد و همچنین جلوگیری از عقیم شدن میشود. 
 
Sweet potatoes (سیب زمینی استامبولی) شبیه لوزلمعده هستش که باعث تعادل قند خون در بیماران دیابتی میشود. 

زیتون به سلامت و عملکرد تخمدان کمک میکند 

کریپ فروت و پرتقال و انواع مرکبات شبیه غده های شیری هستند و در سلامت سینه و جنبش غدد لنفاوی در سینه موثر است 

پیاز شبیه سلولهای بدن میباشد. امروزه تحقیقات نشان داده است که پیاز نقش مهمی در خروج مواد زائد در بدن را داراست. و باعث ریزش اشک و شستشوی لایه مخاطی چشم میگرد

چرا گوگل پیشرفت می کند ؟

زمانی که سر آشپز معروف گوگل، معروف به شف چارلی، در سال 1999 در گوگل استخدام شد کارمند شماره 40 بود و تنها برای کمتر از 50 نفر در گوگل غذا می پخت اما در ماه می 2005 که گوگل را بمنظور تاسیس تعدادی رستوران زنجیره ای ارگانیک و با سرمایه و کمک مالی میلیون دلاری سایر کارمندان گوگل ترک می کرد برای بیش از 1500 نفر غذا سرو می کرد. 

تا زمانی که در گوگل بود رابطه نزدیکی با کشاورزان و دامداران منطقه بهم زد و همواره بهترین و سالمترین و تازه ترین ها را از آنها می خواست، جالب است: 

تمام گاوها باید فقط علف بخورند تا گوشتشان کم چربی باشد، تمام خوک‌ها باید عاری از نیترات باشند چراکه نیترات باعث سرطان می شود، و تمام ماهی ها (ماهی برای رشد و بهبود کارکرد مغز انسان بسیار موثر و مفید است) را باید با قلاب و در حالت وحشی ( و نه با تور و گروهی ) صید کنند تا مزه ی بهتری داشته باشد. 

این اواخر 5 کمک آشپز و 40 آشپز زیردستش بودند و خودش بیشتر اوقاتش را در دفترش و یا در میتینگ‌ها و جلسات اداری صرف می کرد. 

اوایل که به گوگل آمده بود همه کارها از پختن نان تا تهیه منوها را به تنهایی انجام می داد و حالا دلش برای آنروزها تنگ شده بود. روزنامه های مهم از جمله نیویورک تایمز و اکونومیست و صدها سایت و وبلاگ، چارلی را می شناسند و با او گفتگو کرده اند. 

اهمیت نقش چارلی در گوگل همتراز بالاترین مقامات مالی آن موسسه است. هزاران کارمند محلی و بین المللی گوگل متولد دورافتاده ترین نقاط دنیا هستند با انواع آلرژی ها و سلیقه ها، شادابی فیزیکی و مغزی آنها اهمیتی اساسی در پیشرفت مالی گوگل دارد بنابراین تلفیق درستی از تغذیه سالم و الگوریتم دقیق، در تراز مالی هر شرکتی جواب می دهد. 

بویژه اینکه تمام غذاها و امکانات ورزشی، پزشکی، مهد کودک، و غیره کارمندان گوگل کاملا مجانی است. 

گوگل به کارمندانش اجازه داده تا 20 درصد از وقت کاری روزانه شان - و یا یک روز کامل در هفته - را به پروژه ها و کارهای مورد علاقه خودشان، که ربطی به شغل شان ندارد، اختصاص بدهند تا فکرشان باز و رابطه شان با دنیای غیر کامپبوتری بیشتر شود. 

بهنگام حاملگی هم تا 75 درصد حقوق را به خانم ها می پردازند. بطور کلی کار کردن در گوگل بیشتر شبیه زندگی غیر رسمی در محیط دانشگاه و خوابگاه‌های دانشجویی است. 

مهندسین گوگل اجازه دارند در هنگام کار هرگاه دوست دارند کمی چرت بزنند تا مغزشان فرصت بیشتری برای مرور و تفکر داشته باشد. 

تفریحات و مسابقه‌های ورزشی والیبال و غیره که باعث شادابی و تحرک بیشتر خون به مغز می شود هم جزیی از سیاست‌های هفتگی در گوگل است. یکی از این ورزش‌ها wetLand walk)پیاده روی در جنگل و پارک) است. 

مجتمع اصلی گوگل در Mountain View پنج کافه تریای اصلی دارد و قرار است که 14 کافه دیگر هم ایجاد شوند. نهار در تمام آنها و صبحانه و شام در بعضی کافه ها مجانی سرو می شود. این کافه ها روزانه در حدود 1500-2300 صبحانه و نهار و شبها 600-800 شام مجانی سرو می کنند و 85 درصد کارمندان گوگل در انها حضور می یابند و معمولا هم حدود 125درصد غذا تهیه می شود ( یعنی 25 درصد غذای اضافه برای ویزیتورها و میهمانها(

نهار را بین ساعات 11:30 - 2:30 سرو می کنند که بیشترین طرفدار را دارد اما صبحانه و شام کمتر طرفدار دارد.(در خانه صرف می شود(

به هنگام نهار تمامی کارمندان گوگل کنار یکدیگر می نشینند و تجربه ها و پروژه هایشان را با هم در میان می گذارند. این باعث می شود که همه از پروژه های آینده گوگل با خبر می شوند و کمتر کسی است که بی خبر از تجارب و پروژه های دیگران باشد. جالب اینکه سرگی برین (یکی از دو بنیانگزار گوگل) گیاهخوار است. 

انبارهای مخصوص سرشار از انواع و اقسام سبزیحات، میوه، گوشت و مرغ و ماهی و میگو و خرچنگ و دهها نوع ادویه جات از سراسر دنیا، همگی تر و تازه و صد در صد اورگانیک و اکثرا پرورش یافته در مزارع نزدیک لوکیشن گوگل (که باعث رونق اقتصادی آنها هم شده)، انواع و اقسام تنقلات (بادام و گردو و ...) و انواع مختلف شیرینی‌جات و حبوبات و دانه های گیاهی تازه و ارگانیک، و انواع سرکه های 12-10 ساله طبیعی و روغن گل آفتابگردان، و خلاصه بیش از 200 نوع مختلف دستور پخت غذا، روزانه چند هزار کارمند گوگل را زیر نظر خانم Amyjo Johnson متخصص تغذیه گوگل سرو می کنند . 

محیط کاری گوگل بیشتر شبیه مهد کودک هاست و غذاخوری هایش شبیه نوعی سازمان ملل . همه چیز در گوگل طبیعی و ارگانیک است حتی صابون ها و محلول های ظرفشویی اش. 

اینروزها نوع مخصوصی از چای آرامبخش بنام kombucha هم در کافه تریاهای گوگل طرفداران زیادی پیدا کرده که انرژی زا و تمیزکننده هم هست. ... 

تغذیه در گوگل، بویژه بهنگام استخدام مهندسین کامپیوتر، نقشی استراتژیک و اساسی دارد: 

بهنگام استخدام، یک بروشور ارائه می شود بنام "How to Care for Your Big, Wonderful High-Performance Brain." (چگونه از مغز بزرگ و فعال تان مواظبت کنید. 

در سر لیست این بروشور، توصیه های غذایی مهمی شده از جمله استفاده اکید از غذاهایی که اسید آمینه زیاد دارند همچون ماهی آزاد ( mackerel) و ماهی سمون ( salmon) و گردو و سبزیجاتی که برگ‌های سبز زیاد دارند و روغن گل آفتابگردان (منوی کافه تریاهای گوگل سرشار از این نوع مواد غذایی است. 

توصیه های دیگری هم می کنند : 

دوری از سرب و محیط هایی که سرب دارند (سرب بتدریج باعث از بین رفتن سلول های مغز می شود)، و تکان دادن انگشت های پا (اینکار به فعال شدن و تحریک مغز کمک می کند) اتفاقا به همین دلیل است که اکثر کارمندان گوگل بهنگام کار دمپایی به پا می کنند تا انگشتان‌شان را راحتتر تکان بدهند!!!

تاریخچه پرچم کشورمان

خیلی بد است که ندانیم پرچم کشورمان چه جوری به وجود آمده است. مخصوصا حالا که پرچم جدید عراق هم رونمایی شده است ما باید اطلاعاتمان را در این زمینه کامل کنیم که کلاهمان یک روز سر از پس معرکه در نیاورد. این تاریخچه به اولین پرچمهای ایران تا امروز می پردازد!
 
بر خلاف اکثر عموم اولین پرچم ایران درفش کاویانی نبود بلکه اثر ذوق کورش کبیر بود. درفش کاویان زمانی درست شد که کاوه آهنگر یک هو قاطی کرد و دودمان هر چی آدم خونخوار که اول اسمش ضحاک بود را بر باد داد. کاوه فریدون را بر تخت شاهی نشاد و فریدون هم که خیلی از برچیده شدن حکومت ضحاک خوشحال بود دستور داد پیشبند کاوه را که بر سر نیزه زده بودند تا مردم را تحریک به قیام کنند طلاکاری کنند . از این به بعد شد درفش کاویانی!. کثرا فکر می کنند این پرچم اولین پرچم ایران بوده است. حالا جالب است که درفش کاویانی را که با لباس آن بنده خدا درست نکردند. آن فقط یک نماد بود. درفشی که از روی آن ساخته شد وبه عنوان پرچم قرار گرفت از دوختن پوست پلنگ به عرض 5 متر و طول 7 متر درست شد

تا زمانی که مسلمان ها ایران را گرفتند این پرچم ایران بود ولی مسلمان ها اجازه طرح پردازی را بر روی پرچم ندادند و ایران عملا بدون پرچم شد. پرچم سیاه جامگان و سرخ جامگان فقط یک رنگ داشت که هر چند پرچم الان لیبی هم فقط یک رنگ دارد ولی قبول کنید این دیگر اسمش پرچم نیست. برای همین سلطان محمود که به پادشاهی رسید توی پرچم سیاه سیاه جامگان که طرح ذوق ابومسلم بود یک ماه طلا دوزی کنند. پسرش مسعود که آمد از این سوسول بازی ها خوشش نیامد و دید ماه خیلی رمانتیک است و به دردش نمی خورد رفت سراغ علاقه اصلیش. شکار شیر

سلطان مسعود که دید خیلی شیر دوست دارد سریعا یک شیر را به جای ماه به پرچم دوخت و از آن زمان تا قبل از انقلاب شیر شد نماد ایران. اگر می خواهید بدانید چطوری به فرانسه نگاه کنید که نشانش خروس است. آن زمان نشان ما شیر بوده است

در زمان خوارزمشاهیان سکه هایی زده شد که عکس خورشید بر پشت شیر بود. به شخصه فکر می کنم که این به دلیل آیین مهرپرستی ایرانیان آن موقع بوده است که در این آیین خورشید بسیار مقدس بوده است. ولی هنوز تا زمان شاه خورشید باید صبر کنید

 شاه طهماسب هم یک خورده در این واقعه اختلال ایجاد کرد و چون فکر می کرد که ماه حمل با نشان گوسفند خیلی پربرکت بوده است ( چون خودش متولد ماه حمل بوده است ) گوسفند را جایگزین شیر کرد. در بقیه آن دوران پرچم ایران یک پارچه سبز با مشان شیر و خورشید بود که شیر و خورشید انواع و اقسام حالات مختلف را در این دوران داشته اند. تا این که نادر ، شاه شد!

نادر شاه چند تا پرچم داشت ولی پرچم ایران را پرچمی سه رنگ قرار داد که از رنگهای پرچم فعلی تشکیل شده بود. در این پرچم که هنوز هم 4 گوش نشده بود و مثلثی بود یک شیر بود که خورشید از پشتش طلوع می کرد و در وسط خورشید عبارت الله الملک به چشم می خورد. این پرچم مادر پرچمهای جدید ایران شد 

آقا محمد خان که آمد یک سری کارهای اساسی توی پرچم کرد. مثلا پرچم را 4 گوش کرد و به دست شیر ایران یک شمشیر هم داد. به خاطر این که با نادر هم مخالف بود رنگ پرچم را واحدی کرد که در شکل می بینید

اما امیر کبیر

وقتی صحبت از امیر کبیر می شود باید بسیار با احترام صحبت کرد. این ایران امروز ساخته دست همان مرد است. هر چی خوبی توی ایران می بینیم یک نقشی در آن به عهده امیر کبیر بوده است
امیرکبیر دلبستگی ویژه‌ای به نادرشاه داشت و به همین خاطر پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می‌کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ‌های پرچم نادر را قبول کرد ، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد (بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه.اگر این اتفاق نمی افتاد پرچم الان ما غیر استاندارد حساب می شد)و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی ۱۰ سانتی متر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود.
بدین ترتیب پرچم ایران تقریباً به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد. در آخر درباره رنگهای بیشتر صحبت می کنیم

بعد از انقلاب مشروطه در مجلس برای مخالفت با روحانیون که استفاده از عکس را حرام می دانستند نمایندگان شیر را نماد حضرت علی اعلام کردند. مشخص است که دیگر هیچ ایرانی جرئت نداشت با نشان حضرت علی مخالفت کند.حضرت علی هم که قربانش بروم یک شمشیر داشت به اسم ذوالفقار پس به دست شیر یک شمشیر هم داده شد. در همان زمانها هم بود که توسط پهلوی ها تاج به پرچم اضافه و برداشته می شد


این بود تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران که پرچم این جوری شد.این پرچم را هم که می دانید توسط طولش یک و نیم برابر عرضش است. 22 بار الله اکبر در حاشیه ها دارد. یک هیئت 18 نفره این طرح را که توسط حمید ندیمی طراحی شده است تائید کرده اند

 

رنگ پرچم

درباره رنگ پرچم هم که می شود هر برداشتی کرد ولی کلا این ترتیب زیر از همه معتبرتر است:


 
سبز - نشانه خرمی و دوستی 

سپید - صلح و دوستی (بر گرفته از نشانه زرتشتیان) 

سرخ - نشان خون از دست رفتگان در راه ایران (شهیدان)

آبدارچی شرکت Microsoft

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد
رئیس هیئت مدیره مصاحبهش کرد و تمیز کردن زمینش رو - به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیلتون رو بدین تا فرمهای مربوطه رو واسه تون بفرستم تا پر کنین و همینطور تاریخی که باید کار رو شروع کنین... 
 

مرد جواب داد: «اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!» رئیس هیئت مدیره گفت: «متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین.و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمیتونه داشته باشه.» 

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد.نمیدونست با تنها 10 دلاری که در جیبش داشت چه کار کنه.تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه فرنگی بخره. یعد خونه به خونه گشت و گوجه فرنگیها رو فروخت.در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایهش رو دو برابر کنه. این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت.مرد فهمید میتونه به این طریق زندگیش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه.در نتیجه پولش هر روز دو یا سه برابر میشد.به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت .... 
 

پنج سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده فروشان امریکاست. شروع کرد تا برای آیندهی خانوادهش برنامه ربزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت شون به نتیجه رسید، نماینده بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید. مرد جواب داد: «من ایمیل ندارم.»

 

نماینده بیمه با کنجکاوی پرسید: «شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین.. میتونین فکر کنین به کجاها میرسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت:

آره! احتمالاً میشدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت

معنای هر انگشت برای انگشتر

آیا تابه حال به این فکر کرده اید که انداختن انگشتر در هر انگشت چه معنایی دارد؟ ما به شما می گوییم که هر انگشت نشانه چیست و چطور انداختن انگشتر در انگشتان مختلف تفاوت می کند.

گاهی اوقات، علیرغم همه تلاشهایی که می کنیم، زندگی به مراد ما پیش نمی رود. این همان زمانی است که بعضی از آدم به سراغ فال و طالع بینی می روند تا به طریقی زندگیشان را رونق بدهند. کف بینی، فال اعداد، تاروت، و از این قبیل بعضی از راه هایی هستند که متخصصین این رشته ادعا دارند به وضعیت کنونی افراد کمک می کند. یک چیزی که خیلی برای من جالب بود انگشترهایی است که این متخصصین به افراد توصیه می کنند که بیندازند. این انگشترها وقتی با سنگ تولد هر کس ادغام شود در خیلی از جوانب زندگی هر فرد تعادل ایجاد می کند. اما آیا تا به حال این سوال برایتان پیش آمده که هر انگشت برای انداختن انگشتر چه معنا و مفهومی دارد؟ آیا انداختن انگشتر در یک انگشت بخصوص نشان دهنده یک مفهوم عمیق است؟ پس اجازه بدهید نگاهی به مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر بیندازیم.


مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر
انگشت شست نشان دهنده قدرت اراده در فرد است. این انگشت با خودِ درونی فرد در ارتباط است. وقتی به شما گفته می شود که در انگشت شستتان انگشتری بیندازید، به دقت مراقب تغییراتی که در زندگیتان اتفاق می افتد باشید. این انگشتر قدرت اراده شما را تقویت خواهد کرد.


انگشت اشاره نشان دهنده قدرت، رهبری و جاه طلبی است. این انگشت نشان دهنده یک نوع قدرت خاص است. این مسئله به خصوص در قدیم الایام وقتی پادشاهان قدرتمند در انگشت اشاره خود انگشتر می انداختند بیشتر نمود دارد. درنتیجه، انداختن انگشتر در این انگشت به شما در این زمینه کمک می کند


انگشت وسط نشاندهنده فردیت و هویت فرد است. این انگشت که در وسط قرار گرفته است نشاندهنده یک زندگی متعادل و متوزان است. انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند زندگی متعادلتری داشته باشید.

 انگشت چهارم انگشت انگشتری دست چپ به قلب رابطه مستقیم دارد. به خاطر همین است که حلقه ازدواج در این انگشت انداخته می شود. این انگشت همچنین نشاندهنده احساسات و خلاقیت در فرد است. انداختن انگشتر در انگشت چهارم دست راست به شما کمک می کند در زندگی خود خوشبین تر باشید.

انگشت کوچک نشاندهنده همه چیز در روابط شماست. این انگشت نشاندهنده روابط ما با محیط بیرون می باشد و دقیقاً مخالف شست است که به خودِ درونی ما اشاره دارد. این انگشت نشاندهنده رفتار ما با دیگران است. انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند روابط خود را تقویت کنید، به خصوص درمورد ازدواج. به ارتقاء روابط کاری هم کمک می کند.

انگشترها درمیان سایر جواهرات اهمیت بیشتری دارند. قبل از اینکه تصمیم بگیرید هر انگشتری دستتان کنید، بهتر است با یک متخصص درمورد نوع جواهری که می خواهید دست کنید صحبت کنید. این انگشتر، چه یک انگشتر الماس یا انگشتر نامزدی یا عروسی یا هر انگشتر دیگری باشد، نمی توان زیبایی آنها را بعنوان جواهرهایی شیک نادیده گرفت. پس فقط به دلایل باورها و اعتقادات مذهبی نیست که خیلی ها انگشتر دست میکنند، این مسئله می تواند جنبه مدگرایی هم داشته باشد. دلیل آن مهم نیست، مهم این است که انداختن انگشتر به ارتقاء وضعیت ظاهر شما کمک می کند

خبر خوش

روزی روبرت دوونسزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت
چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می شود تا
آماده رفتن شود .

پس از ساعتی ، او داخل پارکینگ تک وتنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به
وی نزدیک می شود. زن پیروزیش را تبریک می گوید و سپس عاجزانه می افزاید
که پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به
پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه بالای بیمارستان نیست .

دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در
حالی که آن را توی دست زن می فشارد گفت : برای فرزندتان سلامتی و روزهای
خوشی را آرزو می کنم .

یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار
بود که یکی از مدیران عالیرتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک می شود و
می گوید : هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع
دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید . می
خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است . او نه تنها بچه
مریض و مشرف به موت ندارد ، بلکه ازدواج هم نکرده . او شما را فریب داده
، دوست غزیر

دو ونسزو می پرسد : منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان
نبوده است .

بله کاملا همینطور است .

دو ونسزو می گوید : در این هفته ، این بهترین خبری است که شنیدم . 

بخشش خدا

شخصی را به جهنم می بردند . در راه بر می گشت و به عقب خیره می شد . ناگهان خدا فرمود : او را به بهشت ببرید . فرشتگان پرسیدند چرا ؟ پروردگار فرمود : او چند بار به عقب نگاه کرد ... او امید به بخشش داشت



حق و باطل از زبان امام علی(ع)

شناخت حق و باطل:از امام علی(ع) پرسیدند. معنای حق و باطل را . امام انگشتان خود را میان چشم و گوش گذاشت و فرمود :باطل آن است که بگویی <<شنیدم>> و حق آن است که بگویی <<دیدم>>

نوایی

نوایی نوایی نوایی نوایی  

همه با وفایند تو گل بی وفایی
غمت در نهان خانه ی دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل سبک پر قدم زن
به دنبال محمل ای سبک پر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند
مبادا غباری به محمل نشیند
نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی
مرنجان دلم را
مرنجان دلم را
که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
بنازم به بزم بنازم به بزم
محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند
گدایی به شاهی مقابل نشیند
نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی
به پا یت خلد خار آسان برارم
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند 
خوشا کاروانی که شب راه طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
الهی بر افتد الهی بر افتد
نشان جدایی جوانی بگذرد 
تو قدرش ندانی
ای جوانی بگذرد تو قدرش ندانی
نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی
نوایی نوایی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی

قانون زندگی قانون باورهاست

اولین قدم در نظام تفکر انسان تغییر و تحول است ، خلاقیت و بازسازی نظام تفکر شماست که دیروز و امروز شما را می سازد . انسان با اندیشه هایش زندگی می کند و برای بهبود کیفیت زندگی اش تلاش می کند . اول باید باور کنیم بعد بسازیم و نتیجه اش را ببینیم . کائنات خدا به باورهای انسان جواب مثبت می دهند و عکس العمل نشان می دهند ، پس هر آنچه را محکوم کنی از دست می دهی و هر آنچه را به آن عشق بورزی آنرا جذب می کنی زندگی را باورهای آدمی می سازد هر آنچه را باور کنی به آن دست پیدا خواهی کرد .
باور کردن اصلی ترین عامل موفقیت انسانها در زندگی است .

مورچگان قیامت

امام صادق(ع) فرمودند: متکبران در قیامت به صورت مورچگان در می آیند و مردم آنان را زیر پای خود می گذارند تا اینکه خداوند از حساب آنان فارغ شود.  

شب جمعه

شبانگاهان که خورشید پنج شنبه رخ در نقاب غروب می کند، و تاریکی دامن می گستراند،مترصد وزش نسیم های رحمت الهی شب جمعه فرا می رسد، و اسرار و رموز خلوت جمعه را برای هوشیاران هویدا می نماید،شب سکینه و آرامش و تا به سحر نعیم و الطاف خداوند است که بر بندگانش نازل می شود. 
مخسب ای یار مهمان دار امشب  

 که تو روحی و ما بیمار امشب 

برون کن خواب را از چشم اسرار 

 که تا بیدار شود، اسرار امشب 

اگر تو مشتریی، گرد به گرد 

به گرد گنبد دوار امشب............. 

ترا حق داد صیقل تا زدایی 

زهجر از رق زنگار امشب............... 

زهی کر و فر و اقبال بیدار 

که حق بیدار و ما بیدار امشب................ 

اگر چشمم بخسبد تا سحر گه 

ز چشم خود شوم بی زار امشب.....................

کسب درآمد از طریق ایگولد سیتی

به دوازده طریق می توانید کسب درآمد داشته باشید: 

خرید محصول از فروشگاه سایت (استفاده از تخفیف خرید بعنوان درآمد).

کسب درآمد از فروشگاه سایت (خرید محصولات توسط زیر مجموعه ها و دریافت کمیسیون).

ارسال مطالب به وبلاگ سایت 

خرید آگهی های تبلیغاتی: تصویری، متنی، نیازمندیها، ایمیل تبلیغاتی، Splash و یا PTC

مشاهده آگهی های تبلیغاتی (PTC) 

ثبت نام و عضویت در سایتهای معرفی شده (PTS) 

استفاده از سیستم CPC (درآمد از طریق کلیک بر روی آگهی های نمایش داده شده یا درآمد برای وبمسترها) و CPV (درآمد از طریق تعداد آگهی های نمایش یافته) با قرار دادن کد نمایش آگهی در وبسایت یا وبلاگ خود.

اضافه کردن آدرس ایمیل به سیستم جمع آوری ایمیل (CPE)

خواندن (مشاهده) و یا کلیک کردن ایمیلهای تبلیغاتی (PTR)

جوایز و هدایا

سیستم رفرالی ایگولد سیتی

  با ارسال مطالب در حول موضوعات مطرح شده در وبلاگ سایت و تأیید آن از سوی سایت، درآمدی به شما تعلق می گیرد؛ درآمد بابت ارسال، درآمد بر اساس تعداد خوانده شدن مطلب و همچنین درآمد بر اساس امتیاز تعلق گرفته به مطلب. هدف از این کار، ارج گذاشتن به اطلاعات و تجربیات شما در زمینه های مختلف کامپیوتری است. هر چند که این اطلاعات و تجربیات با پول قابل مقایسه نیست و نمیتوان آنرا با مبالغ ناچیز سنجید، اما گامی برای فرهنگی کردن این امر است که کاربران آگاه باشند اطلاعات افراد قابل احترام و قابل ارزش است و نباید آنرا رایگان خواست.

همچنین باید گفت که ایگولد سیتی اولین سایت فارسی (و شاید هم غیر فارسی) است که به مطالب ارسالی شما کمیسیون میدهد و این ایده برای اولین بار در بین سایتهای فارسی زبان طراحی و اجرا شده است. 
  با خرید آگهی تبلیغاتی، ضمن بهره مندی از مزایای تبلیغ در سایت، کمیسیونی برای شما در نظر گرفته می شود. این کمیسیون در واقع تخفیف از خرید آگهی است که بعنوان درآمد به حسابتان در سایت اضافه کی گردد. همچنین با مشاهده هر آگهی در بخش PTC سایت، پورسانتی نیز برای شما منظور می گردد. 


  با ثبت نام در سایتهایی که از طرف ایگولد سیتی معرفی می شوند، کمیسیونی برای شما در نظر گرفته می شود. این کمیسیونها برای هر سایت متفاوت است. پس از ثبت نام و عضویت شما در آن سایت، پورسانت شما پس از تأیید و صحت ثبت نام منظور می گردد. 

  با دریافت کد نمایش آگهی و قرار دادن آن در سایت خود، تبلیغات سیستم را نمایش خواهید داد و از این طریق به کسب درآمد می پردازید. به این صورت که با نمایش هر آگهی و یا کلیک و مشاهده شدن آگهی ها توسط سایر کاربران که در وبسایت شما قرار دارد، کمیسیونی به شما تعلق خواهد گرفت. (کسب درآمد از طریق کلیک بر روی آگهی های نمایش داده شده CPC و کسب درآمد از طریق تعداد آگهی های نمایش داده شده توسط آگهی گیرنده CPV). به این نوع کسب درآمد که بیشتر برای وبمسترها و دارندگان وبلاگ ها می باشد، اصطلاحاً «کسب درآمد از طریق ترافیک سایت» یا «کسب درآمد برای وبمسترها» گفته می شود. شما نیز اگر دارای سایت و یا وبلاگ هستید، با سیستم CPC و CPV ایگولد سیتی با خیالی آسوده و بسیار راحت بدون هیج زحمتی از ترافیک سایت خود درآمد کسب نمایید. کافیست از این سیستم در سایـت خود استفاده نمایید تا به متفاوت بودن آن پی ببرید. علاوه بر تمام مزایای این سیستم و کسب درآمد آسان، هر زیر مجموعه شما که از این سیستم استفاده نماید، درصدی بعنوان کمسیون به شما تعلق خواهد گرفت. 

  با اضافه کردن آدرس ایمیل دوستانتان به سیستم جمع آوری ایمیل، به کسب درآمد بپردازید. درآمد در این بخش بدین صورت است که سیستم ایمیل تبلیغاتی ایگولد سیتی به آدرسهای ایمیلی که شما به سیستم معرفی می کنید، آگهی بصورت ایمیل تبلیغاتی ارسال می کند. هر بار که این آگهی ها توسط صاحب ایمیل خوانده (باز) و یا بر روی آن کلیک شود، درآمدی برای شما منظور می گردد. این سیستم کسب درآمد برای اولین بار توسط ایگولد سیتی اجرا شده و مبدع آن نیز می باشد.

  با مشاهده و یا کلیک بر روی ایمیلهای تبلیغاتی که از سوی ایگولد سیتی به آدرس ایمیل شما ارسال می شود، درآمدی برای شما منطور می شود.

  شما می توانید از مسابقات، جوایز و هدایا، و سیستم های درآمدزایی که سایت طراحی کرده است، درآمد داشته باشید.

برای عضویت اینجا کلیک کنید


سایت اکسین ادز به خاطر نوآوری‌هایی که در بین سایت‌های مشابه (ایرانی) انجام داده، به نظر موفق تر از دیگر سایت‌ها خوهد بود.
یک نمونه از این اقدامات، موضوع بندی تبلیغات می باشد. به این ترتیب کاربر با قرار دادن تبلیغات مرتبط با موضوع وبسایت (یا وبلاگ) خود، درآمد خود را افزایش می دهد.
همچنین راه های دیگه ای رو برای افرایش درآمد کاربرانش قرار داده.
مزایای دیگه این سایت اینه که مبلغی که به عنوان هر کلیک بر روی تبلیغات پرداخت میکنه، بیشتر از سایت های مشابه هستش. و این یعنی درآمد بیشتر.
توصیه میکنم در صورتی که از سیستم های دیگه ای تو سایتتون استفاده میکنید، حداقل برای یک بازه زمانی کوتاه از این سایت استفاده کنید و تغییر میزان درآمدتون رو مشاهده کنید.

عضویت در این سایت سادست. بعد از تکمیل فرم عضویت منتظر ایمیل تایید عضویت باشید.
بعد از اینکه عضویت شما در سایت فعال شد. میتونید وارد سایت شده و بعد از لوگین کردن، به قسمت تبلیغات متنی و یا گرافیکی رفته و کد تبلیغات رو در سایت یا وبلاگتون قرار بدید.
توجه کنید که بعد از اینکه حسابتون فعال شد، باید تا حداکثر ۴۸ ساعت بعد، حداقل یک کلیک از سایت شما روی تبلیغات صورت بگیره، در غیر این صورت، حساب شما بسته میشه. ولی بعد از اولین کلیک، دیگه حسابتون برای همیشه باز میمونه.

برای عضویت اینجا را کلیک کنید

بهار می آید با ترانه دل انگیز باران
وترنم شیرین جویبار
که رگهای خاک را از زلال جاری عشق آکنده می سازند
باشد تا
طراوت سبز جوانه را به مهمانی خانه های دلمان بخوانیم
و با سرخی ایمان لاله ها پیمان ببندیم
تنگ بلورین زندگی تان
مالامال قطره های شبنم و ایثار

داستان پسر بچه وبستنی فروش

پسر بچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست . 

پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. 

پسر بچه پرسید « یک بستنی میو ه ای چند است؟ » 

پیشخدمت پاسخ داد : « ۵۰ سنت » پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید : « یک بستنی ساده چند است؟ » در همین حال ، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند و پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد :« ۳۵ سنت » پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت: « لطفأ یک بستنی ساده » پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت . 

پسرک نیز پس از خوردن بستنی پول را به صندوق پرداخت و رفت. 

وقتی پیشخدمت بازگشت از آنچه دید شوکه شد . آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، ۲ سکه ۵ سنتی و ۵ سکه ۱ سنتی گذاشته شده بود . برای انعام پیشخدمت!!! .

و هنگامی که ملائک پروردگار از حق پرسند ، در زمین چه کردی ؟

و هنگامی که ملائک پروردگار از حق پرسند ، در زمین چه کردی ؟
نزدیک به صبح است ، خورشید دیر کرده است ؛ گویا دراه است . جسم و روحم هردو کنار بخاری اند ولی چه فایده ؛ بخاری خاموش است . چشمانم را برای چند ثانیه روی هم می گذارم ، ناگهان خواب مرا در ربود. 
چشم هایم را می گشایم .در کجا هستم ؟ مهم نیست . بودن یا نبودن مسئله این است . در میان پرنیانی زیبا با صدای آواز قناری ها ، گلهای وحشی که سر به فلک کشیده اند نشسته ام ، اناری رقصکنان از دل سبزه زاری در میان رودی زلال افتاد . چه صدای شرشر آبی از آبشار پشت بیشه زار می آید وای خدای من ؛ «چقدر زندگی زیباست !»ای خدای خوب من چقدر نعمت هایی که از دل کوه ، دریا ، دشت و دمن و صحرا به این انسان خاکی عرضه کردی ، زیباست . آری ، جای سپاس دارد . پرنده ، دریا ، آسمان،زمین،رود ، زندگی ، همه وهمه به این انسان ها خدمت می کنند. ناگهان خواب مرا رها می کند و گوشم مرا به صدایی وا می دارد ، صدایی خش خش مانند ، مثل اینکه باد مشغول ریختن برگها توی کوچه در کیسه است ، شاید هم نه . بیشتر می شنوم ، نه نمی تواند باد چنین کند ، نمی توانم درست بفهمم صدای چیست ؟ یا کیست ؟ باید بیرون بروم تا شکم را نابود کنم ، به قول اخوان هوا بس ناجوان مردانه سرد است « کنار بخاری خاموش نشسته ای بی خیال .بیرون شو » .
نمی توانم زوزه های وحشتناک شک و تردیدم را تحمل کنم . برمی خیزم و بیرون می روم ، از روزنه های روی روی در ، کوچه ای را که تا ساعتی دیگر ، مهمان های زیادی می پذیرد ، می بینم تا بدانم چه کسی او را بی خواب کرده است . 
عجیب است ! پیرمردی است ، سرمای شدید صبح زود امانش را بریده ولی هنوز دود از دهانش بیرون می آید ، جارویی در دستش است . در را باز میکنم ، صدای لولاهای در پیرمرد را می خواند و پیرمرد متوجه حضور من می شود . او مشغول نظافت کوچه است ، ولی چرا حالا؟ چرا در این سرمای نامرد ؟ هی پیرمرد ، چکار می کنی تو این سرما ؟ - می بینی که دارم کوچه را آماده می کنم ، حقیقتاً از کم کاری خوشم نمی آید ...
بدرستی که همه انسانها باید همانند آن پیرمرد بیندیشند ، چرا ما خدمتگزاری پاک برای خود ، برای هم نوعانمان ، برای زندگیمان نباشیم ؟ چرا ما همانند آنانی که خود را وقف خدمت گزاری به زیستن می کنند ، نباشیم ؟ آری کم نیستند آنانی که کمر بسته و با دیو پلیدی و زشتی ، با ناامیدی ، با فقر و با بی عدالتی می جنگند . کم نیستند آنانی که خطر می کنند ، امروزه کم نیستند ادیسون ها و ذکریاها و این چنین ها . ما در جامعه خدمت گزارانی داریم که شاید تا بحال حرفی هم از آنها به میان نیامده باشد . از رهبر تا گروه ، همه وهمه دست به دست هم داده اند تا جامعه ای نوین ، جامعه پویا و زندگی بهتری داشته باشند . وقتی کودکی که نه کتاب و دفتر می داند که چیست و نه خواندن ونوشتن ، وقتی به یک باره مهندس مبتکر و پدری مهربان و فردی دلسوز برای جامعه اش می شود ، این فرصتی است بس نامحدود که وصفش هم به زبان نمی گنجد . خدمتگزاری مانند معلم ، مانند اتحاد و نیکی های دیگر که حتی شاید در ذهن من هم نگنجد در این روند دخالت دارند .
امروزه ما باید ابن سینا ، دکتر حسابی زمان خود باشیم ، باید به جامعه ، به ملت ، به خودمان خدمت کنیم ، باید یاد بگیریم چگونه باید ایستاد ، چگونه باید تاخت ، چگونه باید اوج گرفت ، هم اکنون جامعه آسمان من است و توانم ، زوربازویم ، قلم بال من است . باید اوج گرفت ، باید پرواز کرد ، باید آسمان را بهتر شناخت تا شکارچیانی بیگانه نتوانند بالهایمان را زخمی کنند ، باید به یکدیگر پریدن را بیامزیم . باید خلاق و پویا بمانیم ، نباید زندگی را ببازیم ، این خدمت است ، خدمت به خود ،خدمت به کشورم ، خدمت به مردم . خدمت یعنی این و این یعنی خدمت.  
  اطاعت به جز خدمت به خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست  
پس چرا برای داشتن امال و امیال پوچ و عیش و نوش دنیایی خود ، جاودانگی خودمان را ویران کنیم ،بدرستی خدمتگزاران خدمتگزار ، این سخنان را در ذهن خود قبلاً گنجانده اند تا با قدم پاک و نورانی ظلمات را کنار بزنند و جارو کنند ، پس بیندیش که آیا این دنیای باپایان ، لیاقت کارهای نا خالص را دارد. 
بارالها : هر روز هنگام صبح که چشم بصیرت باز می کنم ، توثیه ای امید من به دیدارت را بیشتر از روز قبل در وجودم نهان کن تا با جزر ومدی بیشتر نسبت به خلقت کارها کار کنم ، آمین ای خدمتگزار واقعی ، یا رب العالمین .  
                دست در دست هم دهیم به مهر                            میهن خویش را کنیم آباد

کسب درآمد از سایتPOWER2CLICK

سایت POWER2CLICK افتخار دارد سایتی در زمینه گسترش تجارت الکترونیک در ایران باشد.
هدف سایت ایجاد محیطی امن در زمینه تجارت الکترونیک ، گسترش و معرفی سایتها و فعالیتهای تجاری و تبلیغاتی از طریق اینترنت میباشد .

  کسب درآمد
 شما میتوانید با ثبت نام در سایت POWER2CLICK هم کسب درآمد کنید و هم سایت و یا خدمات خود را تبلیغ نمایید. 
شما میتوانید روزانه به بخش PTC( پرداخت به ازای کلیک ) سایت POWER2CLICK و کلیک بر روی بنرها و لینک ها و همچنین به بخش PTS ( پرداخت برای عضویت ) سایت POWER2CLICK و ثبت نام در سایتهای معرفی شده مراجعه و کسب در آمد نمایید . 
ضمنا ً با معرفی سایت POWER2CLICK و جمع آوری زیر مجموعه میتوانید از پورسانت 10% از درآمد زیر مجموعه های خود بهره مند شوید . 
زمانیکه درآمد شما به $ 1رسید می توانید پول خود را درخواست نمایید . پول شما بین 1 هفته الی 1 ماه از طریق باتکهای ایرانی طرح شتاب و یا بانکهای الکترونیکی ( E-gold,Pecunix, Libertyreserves) واریز میشود . 
  درج آگهی 
شما میتوانید با مراجعه به بخش تبلیغات سایت POWER2CLICK آمار بازدید خود را افزایش دهید . بعد از ثبت نام میتوانید از لیست قیمتها ونوع تبلیغات سایت دیدن فرمایید .
سرمایه ما رضایت شماست رضایت شما افتخار ماست  

همین حالا عضو شوید

هوش ایرانی

همین چند هفته پیش بود که یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک بلیط از دستگاه گرفت. 
وقتی شمارش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد
 سفرسفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره 

کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی
 داره.. 

و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش راکه دقیقا جلوی در بانک پارک
کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به
 پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.. 

کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.. 

خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86دلار کارمزد وام راپرداخت
 کرد. کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت " از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم "

و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که
 با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام گرفتید؟ 

ایرونی یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین 250.000 دلاری رو برای 2 هفته با اطمینان خاطر و با فقط 15.86 دلار پارک کنم !!!!!!!!! 


داستان پند آموز

کشاورزی الاغ پیری داشت که یه روز اتفاقی میفته تو ی یک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعی کرد نتونست الاغ رو از تو چاه بیرون بیاره . برای اینکه حیون بیچاره زیاد زجر نکشه کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا الاغ زود تر بمیره و زیاد زجر نکشه .


 مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکوند و زیر پاش می ریخت و وقتی خاک زیر پاش بالا می آمد سعی میکرد بره روی خاک ها . روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا اومدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و بیرون اومد .
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما میریزند و ما مثل همیشه دو اتنخاب داریم .
 اول اینکه اجازه بدیم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود .


دانلود فایل طنز

دانلود فایل طنز تقلید صدای یوزارسیف

برای دانلود اینجا کلیک کنید

داستان

تفاوت آدمهای غنی و فقیر

یک بار پدر بسیار ثروتمندی پسرش را به روستا برد تا با طرز زندگی افراد فقیر آنجا آشنا شود آنان دو شبانه روز را در مزرعه ی خانواده ی فقیری گذراندند در راه برگشت پدر از پسر پرسید سفر چگونه بود: عالی بود! 


زندگی مردم فقیر را مشاهده کردی ؟ بله پدر... 

چه ازآنان یاد گرفتی؟ پدر ما یک سگ داریم ولی آنها چهار سگ دارند.

استخر ما تا وسط باغ کشیده شده اما رودخانه ی آنها بی پایان است.

چراغ های ما سر تا سر باغ را روشن می کنند اما ستاره ها شبهای آنها را روشن می کنند. 

ما قطعه زمین کوچکی برای زندگی داریم اما مزارع آنها وسیع است. 

ما غذاهایمان را می خریم اما آنها خود غذایشان را پرورش می دهند. 

دیوارها و گاو صندوق از اموال ما مراقبت می کنند اما محافظان آنها دوستانشان هستند.

پدر با شنیدن این حرف ها ساکت شد پسر افزود: پدر ممنونم که به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم...